ای ترک ترا با دل احرار چه کارست؟
نه این دل ما غارت ترکان تتارست
●/span>
از ما بستانی دل و ما را ندهی دل
با ما چه سبب هست ترا، یا چه شمارست؟
●/span>
ما را به از این دار و دل ما به از این جوی
من هیچ ندانم که مرا با تو چه کارست؟
●/span>
هرگاه که من جهد کنم دل به کف آرم
بازش تو بدزدی ز من این کارنه کارست
●/span>
من پار بسی رنج و عنای تو کشیدم
امسال به هش باش که امسال نه پارست
●/span>
نه دل دهدم کز تو کنم روی به یکسوی
نه با تو ازین بیش مرا رنج و مرارست
●/span>
هر روز دگر خوی و دگر عادت و کبرست
این خوی بد و عادت تو چند هزارست
●/span>
خوی تو همیگردد و خویی که نگردد
خوی ملک پیلتن شیر شکارست
●/span>
مسعود ملک آنکه به جنب هنر او
اندر ملکان هر چه هنر بود عوارست
●/span>
آن ملکستانی که هر آن ملک که بستاند
کو تیغ بدو تیز کند ملکسپارست
●/span>
در لشکر اسکندر از اسب نبودی
چندانکه در این لشکر از پیل قطارست
●/span>
ده پانزده من بیش نبد گرز فریدون
هفتاد منی گرز شه شیر شکارست
●/span>
از چوب بدی تخت سلیمان پیمبر
وین تخت شه مشرق از زر عیارست
●/span>
گویند که آن تخت ورا باد ببردی
وین نزد من ای دوست نه فخرست و نه عارست
●/span>
زیرا که هر آن چیز که باشد برباید
باشد سبک و هر چه سبک باشد خوارست
●/span>
ار روی ملوکانش هر روز نشاطست
وز کیسهی شاهانش هر روز نثارست
●/span>
هر چند که خوبست، درو خوبترین چیز
دیدار شه پیلتن شیرشکارست
●/span>
آمد ملکا عید و می لعل همیگیر
کاین می سبب رستن بنیان ضرارست
●/span>
می بر تو حلالست که در دار قراری
وان را بزه باشد که نه در دار قرارست
●/span>
تا خاک فروتر بود و نار زبرتر
تا پیش هوا نار و هوا از پی نارست
●/span>
گوشت به سوی نوش جهانگیر بزرگست
چشمت به سوی آن صنم باده گسارست
قصیده است دیگه؟!
این مدحی جات رو نمی پسندم...شما چطور؟
سلام...
بله...قصیدس...انشا الله (-؛
برای من شان نزول شعر خیلی مهم نیست... که احتمالا این شعر در مدح مسعود غزنوی(لعنت الله علیه) باید باشه...
اولا تکنیک شعری برام مهمه بعد معنی و مفهوم اش
توی شعرهای منوچهری ازین بدم نیومد... ولی در مجموع شعر دندون گیری نیست