●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

جوهر حسن(وحشی بافقی)

هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد

این نگاه دور را از روی او دوری مباد

من کجا و رخصت آن بزم دانم جای خویش

دیگران هم رخصت ار خواهند دستوری مباد

هر مرض کز عشق پیش آمد علاجش بر منست

لیک جانم را ز درد رشک و رنجوری مباد

چشم غارت کرده را صعب است از دیدار دوخت

هیچ عاشق را الهی هرگز این کوری مباد

جوهر حسن تو کنج خانه‌ی آباد نیست

بر بنای جان وحشی نام معموری مباد

نظرات 2 + ارسال نظر
صیدقزل آلا در مدرسه 6 اردیبهشت 1388 ساعت 05:52 ق.ظ

شبیه آیه ی عشقی، سلیس و بارانی
نشسته در شبِ چشمت خلوص و عریانی
.
.
.
قرار شد که به کف، دف بگیری و امشب
رطب رطب غزل از نخل ها ببارانی

چه بی نظیر شد این بزم شاعرانه ی تو
شب و سه تار و ستاره، شب و غزل خوانی.....

"فرزانه سعادتمند"

زیبا بود...

فقیر 6 اردیبهشت 1388 ساعت 06:39 ب.ظ http://senobari.blogfa.com/

یاحق

حق نگهدارت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد