●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

نهایت عرفان (سهیل محمودی)

آغاز من، تو بودی و پایان من تویی
آرامش پس از شب توفان من تویی


حتی عجیب نیست، که در اوج شک و شطح
زیباترین بهانه ایمان من تویی


احساسهایی متفاوت میان ماست
آباد از توام من و، ویران من تویی


آسان نبود گرد همه شهر گشتنم
آنک، چه سخت یافتم:" انسان " من تویی


پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز
در سینه من، آتش پنهان من تویی


هر صبح، با طلوع تو بیدار می شوم
رمز طلسم بسته چشمان من تویی


هر چند سرنوشت من و تو، دوگانگی است
تنهای من! نهایت عرفان من تویی


نظرات 4 + ارسال نظر

شعرهای سهیل محمودی رو نمی شناسم...

هیچ وقت هم دوست نداشتم بشناسم!

خب اما این یکی...گمونم با همین یک غزل نظرم رو تغییر دادید دوست جان. کتاب دارن ایشون؟ باید یه سر برم خانه شاعران ایران.

موقع خوندن...اسم شاعر برام مهم نیست...وزنش برام مهمتره (-؛

آرزو 11 آبان 1387 ساعت 01:01 ق.ظ

از اطلاعاتی که برام گذاشتید بسی سپاس دوست جان!

مغربی 13 آبان 1387 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.maktabmaghrebi.com

سلام دوباره خیلی زحمت کشیده ایدممنون امادرشعرمحمودی شایدمتوجه نشده انددربیت سوم
آبادمن توباعث ویران من توئی تشکر

[ بدون نام ] 12 مهر 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد