●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

شب یلدا (محتشم کاشانی)

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست

گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست

هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر

گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست

به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا

از تجلی جمالت دگری پیدا نیست

نور حق ز آینه‌ی روی تو دایم پیداست

این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست

پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز

طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست

بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق

که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست

شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد

مرده و بر سر او نوحه‌گری پیدا نیست

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 10 آبان 1387 ساعت 01:40 ق.ظ

این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست!


شعرهای محتشم خیلی غم افزاست. مثلاً اگه این شعر رو دو سه روز پیش گذاشته بودید بعد از خوندنش می نشستم و زار زار گریه می کردم...حالا هم دستِ کمی ندارم البت ها! اما می دونید: گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست...

امیدوارم:
سرت سبز و دلت خوش باد خرم...

محمد 10 آبان 1387 ساعت 11:59 ق.ظ http://www.batista-mohammad.blogsky.com

سلام دوست عزیز اگه موافقی تبادل لینک کنیم منو با اسم وبلاگ تخصصی کشتی کج لینک کن بعد خبر بده که تو رو با چه اسمی لینک کنم .هم چنین شما میتونید یکی از نویسنده ها ی وبلاگ ما بشید منتظرم خبرم کن

ممنون... کشتی کج دیگه سالهاست جزو علائقم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد