●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

پاییز (فریدون توللی)

دوش ، از دل ِ شوریده سراغی نگرفتی

بر سینه ، غمی هشتی و داغی نگرفتی

ای چشم و چراغ ِ شب ِ تاریک ِ فریدون

افتادم و دستم به چراغی نگرفتی

پاییز ِ دل انگیز ِ سبکسایه ، گذر کرد

بر کام ِ دلم ، گوشه ی باغی نگرفتی

روزان و شبانت ، همه در مشغله بگذشت

لختی ننشستی و فراغی نگرفتی

در حسرت ِ آغوش ِ تو خون شد دل و یکروز

در بازوی ِ من ، دامن ِ راغی نگرفتی

بر گو چه شد ای بلبل ِ خوش نغمه ، که از لطف

دیگر خبر از لانه ی زاغی نگرفتی

گلزار ِ فریدونی و این طرفه که یک عمر

بوییدت و او را به دماغی نگرفتی

نظرات 5 + ارسال نظر

هستم دوست جان

مسحور شعر زیبایی هستم که نوشته اید

دلم راه رفتن روی برگهای خشک و شنیدن خش خش اون ها رو خواست

حالا نصفه شبی برگ خشک از کجا گیر بیارم آخه؟

وبلاگ دیگه ای ندارد دوست جان؟

روزنوشتی؟ کار نوشتی؟ دل نوشتی؟ دوست دارم از نوشته های خودتون بخونم.

دریاباری 24 مهر 1387 ساعت 02:06 ق.ظ http://www.dagh.blogsky.com

سلام وغرض ادب.

پامچال 24 مهر 1387 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.wedding.blogsky.com

زیباست

جامعه مجازی ایرانیان

مداد رنگی 24 مهر 1387 ساعت 10:09 ب.ظ http://www.cpencil.wordpress.com

سلام دوست گرامی
ممنون از لطفتان.... خوشحالم که به مداد رنگی سر زدید.
فریدون توللی، از آن دسته شاعرهایی است که با اینکه خیلی پرآوازه نیست، شعرهای نغز بسیاری دارد.
انتخاب زیبایی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد