شب میرسد از راه و شفق سرخترین است
و آن ابر چنان لکه خونش به جبین است
●
تا خون که نوشد؟ چه کسی را بفروشد؟
این بار یهودا که شب بازپسین است
●
پا در ره صبحاند شهیدان و در این راه
دژخیم به کین است و کمانش به کمین است
●
جانبازی و عشق آندو حریفان قدیماند
تا بوده چنین بوده و تا هست، چنین است
●
ای عاشق خورشید! که در عشق بزرگت
پیراهن خونین تو برهان مبین است
●
هر چند هنوز آن سوی این ظلمت ظالم
خورشید درخشنده تو، پردهنشین است
●
اما دمد آن صبح به زودی که ببینیم
عالم همه خورشید تو را، زیر نگین است
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتان خوب باشد
وبلاگ خوب و جالبی دارین
آپتونم قشنگ بود
اوینار به روز شد .-.-.-. منتظر حضور سبز و نظرات سازنده و دلگرم کننده شما هستم
راستی دیر آپ کردنم رو با دو آپ همزمان جبران کردم
1) قدر شادیهایت را بدان
در دستانم دو جعبه دارم که خدا آنها را به من هدیه داده است ........................
2) وقتی بزرگ می شوی
وقتی بزرگ میشوی ، دیگر خجالت میکشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای میخوانند ....................
لااقل می خوندی بعد پیغام می گذاشتی بد نبود
عالی مثل همیشه
دیده ام خورشید را در خواب تعبیرش تویی
خواب در یاد شب مهتاب تعبیرش تویی
مجموعه ی ؛با عشق در حوالی فاجعه؛ رو تازه خریده ام اتفاقاً.
شعر زیبایی رو انتخاب کرده اید.
سپاس.
ghabele shoma ro nadasht!
عجبا!
یادم رفت بگم که رسیدنتون بخیر
و اینکه جاتون حسابی خالی بود
و اینکه زیارتتون قبول دوست جان!