●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

آغاز (قربان ولیئی)

عشق آغاز شد و پنجره ها باز شدند

اختران از نفس سرد شب آغاز شدند

کلماتی که در اعماق زمین پنهان بود

زیر باران بهاری همه ابراز شدند

عشق آهنگ پدید آمدنی دیگر داشت

صبحدم حنجره ها غرق در آواز شدند

آسمان چتر محبت به سر خاک کشید

یک افق چلچله آمادۀ پرواز شدند

عدۀای سنگ شدند و به زمین پیوستند

عدۀای با نفس آینه دمساز شدند

عاشقانی که پر از شوق شکفتن بودند

محو آفاق نمایان شدۀ راز شدند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد