عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد
دل خون شد و آن یار جگر سوز نیامد
نوروز من ار عید برون آمدى از شهر
چونست که عید آمد و نوروز نیامد
مه مى طلبیدند و من دلشده را دوش
در دیده جز آن ماه دلافروز نیامد
آن ترک ختائی بچه آیا چه خطا دید
کامروز علی رغم بدآموز نیامد
خورشید چو رسمست که هر روز برآید
جانش هدف ناوک دلدوز نیامد
تا کشته نشد در غم سوداى تو خواجو
در معرکهى عشق تو پیروز نیامد
اگه زحمت می کشیدید و می نوشتید ، خوشحال می شدم!!
سلام
خوب چه تغییراتی میخواین بدین؟
خوب بگین من تغییرات رو اعمال کنم.
اگه مسئله ای هست ایمیل بزنین...
ایشالا میاد
آقا جان حال میکنم که با سلیقه ای. شعرای باحالی بود .
دلمون تنگ شده کی بر میگردی . یه زنگم به این پیرمرد نمیزنی بگی زند هست مرده است چی بلایی سرش امده.
به همه سلام برسون . سال خوبی داشته باشی