ای شیر، ای نشسته تو غمگین و سوکوار
ای سنگ سرد سخت
تا کی سوار پیکر تو کودکان کوی
یکبار نیز نعره بکش
غرشی برآر
●●●
تا دیده ام تو را
خاموش بوده ای
در ذهن همگان
بیگانه بوده ای و فراموش بوده ای
●●●
در تو چرا صلابت جنگل نمانده است ؟
در تو کنون مهابت از یاد رفته است
در تو شکوه و شوکت بر باد رفته است
●●●
باور کنم هنوز
کز چشم وحش جنگل
هر غرش تو باز ره خواب می زند ؟
باور کنم هنوز
از ترس خشم تو
شبها پلنگ از سر کهسار دور دست،
دست طلب به دامن مهتاب می زند ؟
●●●
از آسمان سربی
یکریز و تند ریزش باران است
از چشم شیر سنگی خونابه سرشک روان است
●●●
ای شیر سنگی، ای تو چنین واژگونه بخت
ای سنگ سرد سخت
همدرد تو منم
من نیز در مصیبت تو
گریه می کنم