●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

امروز (سعدی)

دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم  روز را

شب همه شب انتظار صبحرویی می رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

 وه که گر من باز بینم چهر مهر افزای او

تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را

 گر من سنگ ملامت روی بر چینم زنم

جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را

کامجویان راز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند

این کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را

 عاشقان دین و دنیا باز را خاصیتی است

کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده ام

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست

در میان این و آن فرصت شمار امروز را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد