من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
●
فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
●
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
●
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
●
هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
●
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانۀ صیاد کنید
●
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانۀ هستی شده بر باد کنید
●
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
●
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
●
گر شد از جور شما خانۀ موری ویران
خانۀ خویش محال است که آباد کنید
●
کنج ویرانۀ زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید