از هجر رخ دوست که انجام ندارد
دل در بر من یک نفس آرام ندارد
●
دل بستگیم راه به جایی نبرد؛ هیچ
ای وای از این عشق که فرجام ندارد
●
خون میخورم از جام دل خویش و به عالم
کس همچو من این باده گلفام ندارد
●
دل بر گل و گلزار نبندم که گلستان
زیبایی و شادابی مادام ندارد
●
من در پی آن تازه بهارم که گر آید
سر سبزی او آخر و انجام ندارد
سلام
در دلم بود که بی دوست نباشم هر گز
وبلاگ جالبی داری . شعر خوبی بود.
یه سری به ما هم بزنی خوشحال می شیم.
موفق باشی
یا علی
ای وای از این عشق که فرجام ندارد !!!
در من ابن هست که صبرم ز نکورویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کآن نیست :)
سلام دوست عزیز
درماه عاشقی دلت عاشورایی ترباد
بایک غزل عاشورایی به روزم ومنتظر
به امیددیدار