●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

طره (فروغی بسطامی)

دوش به خواب دیده ام روی ندیدۀ ترا

وز مژه آب داده ام باغ نچیدۀ ترا

قطرۀ خون تازه ای از تو رسیده بر دلم

به که به دیده جا دهم تازه رسیدۀ ترا

 با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو

رام به خود نموده ام باز رمیدۀ ترا

من که به گوش خویشتن از تو شنیده ام سخن

چون شنوم ز دیگران حرف شنیدۀ ترا

تیر و کمان عشق را هر که ندیده گو ببین

پشت خمیدۀ مرا قد کشیدۀ ترا

شام نمی شود دگر صبح کسی که هر سحر

زان خم طره بنگرد صبح دمیدۀ ترا

خستۀ طرۀ ترا چاره نکرد لعل تو

مهره نداد خاصیت مار گزیدۀ ترا

ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینه ام

شکر خدا که دوختم جیب دریدۀ ترا

دست مکش به موی او مات مشو به روی او

تا نکشد به خون دل دامن دیدۀ ترا

باز فروغی از درت روی طلب کجا برد

زانکه کسی نمی خرد هیچ خریدۀ ترا


نظرات 1 + ارسال نظر
گلعذار 14 دی 1386 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام استاد - چطوری - لینکهایی که تو قسمت اول به سایتها دادم حتما ببین - همه خودی هستند.

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد