دوش به خواب دیده ام روی ندیدۀ ترا
وز مژه آب داده ام باغ نچیدۀ ترا
●
قطرۀ خون تازه ای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدۀ ترا
●
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نموده ام باز رمیدۀ ترا
●
من که به گوش خویشتن از تو شنیده ام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدۀ ترا
●
تیر و کمان عشق را هر که ندیده گو ببین
پشت خمیدۀ مرا قد کشیدۀ ترا
●
شام نمی شود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدۀ ترا
●
خستۀ طرۀ ترا چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت مار گزیدۀ ترا
●
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینه ام
شکر خدا که دوختم جیب دریدۀ ترا
●
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدۀ ترا
●
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زانکه کسی نمی خرد هیچ خریدۀ ترا
سلام استاد - چطوری - لینکهایی که تو قسمت اول به سایتها دادم حتما ببین - همه خودی هستند.
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست