امروز امیر در میخانه توئی تو
فریاد رس این دل دیوانه توئی تو
●
مرغ دل ما را ، که به کس رام نگردد
آرام توئی دام توئی دانه توئی تو
●
آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب
از روزن این خانه به کاشانه توئی تو
●
آن ورد که زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمرد با سبحه صد دانه توئی تو
●
آن باده که شاهد به خرابات مغان نیز
پیمود به جام و خم و پیمانه توئی تو
●
آن غل که ز زنجیر سر زلف نهادند
بر پای دل عاقل و دیوانه توئی تو
●
ویرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجی که نهان است به ویرانه توئی تو
●
در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بتخانه توئی تو
●
بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم
کس نیست به غیر از تو در این خانه توئی تو
●
یک همت مردانه در این کاخ ندیدیم
آن را که بود همت مردانه توئی تو
سلام عیدسعیدغدیرخم مبارک باد
بعدازمدت هابایک غزل به روزم ومنتظرحضورسرشارتان هستم.راستی ذوق وسلیقه تان درانتخاب اشعارعرفانی وتوحیدی واخلاقی قابل تحسین است.
قلمت سبز
نه عزیز. اتفاقا متنم هم اماده بود . اما روز عید و روز بعدش نتونستم کانکت بشم . دیدم از وقتش گذشته ممکنه بازخورد خوبی نداشته باشه.
با این حال شرمنده ام