●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

پندار(خاقانی شروانی)

گر تو پنداری که رازم بی تو پیدا نیست، هست

یا دلم مشتاق آن رخسار زیبا نیست، هست

یا زعشق لولو و یاقوت شکر بار تو

چشم گوهر بار من هر شب چو دریا نیست، هست

ور ترا صورت همی بندد که از چشم و دلم

آب و آتش تا ثری و تا ثریا نیست، هست

گر تو پنداری که بی وصل تو جان اندر تنم

مستمند و دردمند و ناشکیبا نیست، هست

ور تو پنداری که از جور و جفای روزگار

در مذاق و طبع من، سودا و صفرا نیست، هست

گر گمان تو چنان است ای صنم کز عشق تو

این بلاها بر من بیچاره تنها نیست ، هست

این همه زشتی مکن کامروز را فردا بود

ور تو گویی از پس امروز فردا نیست ، هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد