●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

باز باران (گلچین گیلانی)

باز باران ،
با ترانه ،
با گهرهای فراوان
می‌خورد بر بام خانه .

من به پشت شیشه ، تنها
ایستاده در گذرها
رودها راه اوفتاده .

شاد و خرّم
یک دو سه گنجشکِ پرگو
باز هر دم
می‌پرند این‎سو و آن‌سو .

می‌خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی .
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان :

کودکی ده ‎ساله بودم
شاد و خرّم ،
نرم و نازک
چست و چابک .

از پرنده ،
از چرنده ،
از خزنده ،
بود جنگل گرم و زنده .

آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من ، روز روشن .

بوی جنگل تازه و تر
همچو مِی ، مستی‎دهنده
بر درختان می‌زدی پر
هرکجا زیبا پرنده .
برکه‎ها آرام و آبی
برگ و گل ، هرجا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی .

سنگها از آب جسته ،
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دم‎به‎دم در شور و غوغا .

رودخانه
با دوصد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می‌زد ، چرخ می‌زد همچو مستان .

چشمه‎ها چون شیشه‎های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی .

با دوپای کودکانه
می‌دویدم همچو آهو ،
می‌پریدم از سر جو
دور می‌گشتم زِ خانه ...
می‌کشانیدم به پایین
شاخه‌های بید مشکی
دست من می‌گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی .

می‌شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی .

هرچه می‎دیدم در آنجا
بود دلکش ، بود زیبا
شاد بودم ،
می‌سرودم :

« روز ! ای روز دلارا !
داده‎ات خورشیدِ رخشان
این‎چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی‎جان ! »

« این درختان
با همه سبزی و خوبی
گو ، چه می‎بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان ؟ »

« روز ، ای روز دلارا !
گر دلارایی‌ست از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا !
هرچه زیبایی‌ست از خورشید باشد . »

اندک‎اندک ، رفته‎رفته ، ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخسارة خورشید رخشان ،
ریخت باران ، ریخت باران ...

سبزه در زیر درختان
رفته‎رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا ....

بس گوارا بود باران !
به ! چه زیبا بود باران !
می‌شنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی ، پندهای آسمانی :

« بشنو از من ، کودک من ،
پیش چشم مرد فردا
زندگانی ، خواه تیره ، خواه روشن
هست زیبا ! هست زیبا ! هست زیبا ! »
نظرات 3 + ارسال نظر
کومه مهر 11 آذر 1386 ساعت 01:50 ق.ظ http://www.koumeyemehr.blogsky.com

سلام خدمت شما
اتفاقی به وبلاک شما برخوردم ُگذیده هایی از شعر های شعرای ایرانی کار جالبی است .موفق با شید . با اجازه لینک شدید .

سرخ 18 آذر 1386 ساعت 07:17 ب.ظ http://sorkh.blogsky.com

سلام. برای اولین بار توی زندگی وبلاگیم چهار ساله شدم.
جشن تولدی در کار نیست. چراکه با این وضعیت مالی خودم و مردم فقط خرج اضافیه.
خوشحال میشم بیای یه دقیقه دور هم باشیم.
همین + بوس

احسان 28 دی 1386 ساعت 09:26 ق.ظ http://www.iranian-mafia.blogfa.com

وبلاگت خیلی خوب بود ... من همیشه دنبال شعر کامل باز باران میگشتم ...
به وبلاگ من هم سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد