●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

●آستان حضرت دوست●

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست ● که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست

تمساح و کفتار (جبران خلیل جبران)

کفتاری شامگاهان بر کناره رود نیل تمساحی دید و هر کدام در برابر هم ایستادند و به همدیگر درود و سلام گفتند.

کفتار سخن آغازید و گفت : روزگارت را چگونه می گذرانی آقا؟

تمساح پاسخ داد: بد ترین ایام را سپری می کنم گاهی به سختی و رنجم گریه سر می دهم و آفریدگانی که پیرامون من هستند به من می گویند:

                             "این اشک ها چیزی جز اشک تمساح نیست."

 

این تعبیر و تلقی به حدی آزرده و زخمناکم می کند که هرگز قابل توصیف نیست.

کفتار همان هنگام به وی گفت:

درباره ی رنج ها و سختی هایت خوب داد سخن در می دهی اما لحظه ای هم در باره من اندیشه کن . من به زیباییهای جهان شگفتی ها  شاهکارها و معجزه های بدیعش به دقت نظاره  می کنم و چنان خنده سر می دهم که حکایت از شادمانی نابی دارد که دلم را آکنده می کند و خورشید را به تبسم  وا می دارد.

حال آنکه  دغل کاران می گویند:

                               "این خنده ها چیزی جز خنده کفتار نیست."

به نقل از : http://peny2.blogfa.com

 

نظرات 1 + ارسال نظر
setayesh 11 اسفند 1386 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.nafasezamin2006@yahoo.com

سلام لطف کنین تا آخر شعر کسوف دلاز سلمان هراتی رو با تفسیر برام بفرستین .ممنون میشم .عجله دارم اگه میشه زودتر .بازم ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد