جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که به جای تو کسم نیست
●
امروز منم عاشق بی مونس و بی یار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
●
در عشق نمی دانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست
●
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا، جای نفسم نیست
●
هر شب به سر کوی تو آیم متواری
با بدرقه عشق تو بیم عسسم نیست
●
گویی که طلبکار دگر یاری ، رو رو
آری صنما محنت عشق تو بسم نیست