این مجموعه از اشعار پراکنده را یکی از خوانندگان این وبلاگ برای من فرستادند که ذیلا تقدیم می دارد:
●●●
زاهدان،حاشا که در خلد برین یابند راه
چون عصا این خشک مغزان باب آتشخانه اند
●●●
جهان ،خونریز بنیاد است هشدار
سر سال از محرم آفریدند
●●●
جهل ها علم شد به نور سخن
علم،جهل است،بی ظهور سخن
●●●
سودای عشق پختن ،عقلم نمی پسندد
فرمان عقل بردن،عشقم نمی گذارد
●●●
گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
اگر خدای پرستی،هوای پرست مباش
●●●
یارا بهشت ،صحبت یاران همدم است
دیدار یار نا متناسب جهنم است
●●●
سر که نه در پای عزیزان بود
بار گرانیست کشیدن به دوش
●●●
دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
●●●
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست
●●●
عالم معنی شدیم و داغ جهل از ما نرفت
ساخت ای دل ،علمهای بی عمل مارا کتاب
●●●
من نمی گویم زیان کن یا به فکر سود باش
ای ز فرصت بی خبر،در هر چه هستی زود باش
●●●
بی عشق محال است بود رونق هستی
بی جلوه خورشید جهان تیره وتار است
●●●
به خوابی آرزومندم ولیکن
سر بی دوست چون باشد به بالین
●●●
سوختن بر شمع مرده کار هر پروانه نیست
چون زن هندو کسی در عاشقی مردانه نیست
●●●
سفله با جاه نیز هیچ کس است
مور اگر پر در آورد مگس است
●●●
از مکافات عمل غافل مباش
آتش ایمن نیست از اشک کباب
●●●
زر دوستان ،تهیه راه عدم کنید
قارون به زیر خاک پی جمع مال رفت
سلام ، چه وبلاگ زیبایی دارید. اگه منم بخوام می تونم اشعارم رو بفرستم.
سلام شما هم میتوانید اشعار خودتان را برای ما بفرستید و اگر زیبا باشند حتما در این وبلاگ به اسم خودتان به نمایش در می آید.